زهد چیست؟(از دیدگاه استاد مطهری)
معنای زهد و ترك دنيا از نظر دين چيست ؟ آيا
مقصود دست شستن از زندگی و سست شدن در امور زندگی است و يا مقصود چيز ديگر است ؟ مقصود دست شستن و
يا سست شدن نيست ، بلكه مقصود به كار بردن يك نوع اصول خاص در زندگی مبنی بر مقدم داشتن فضيلت و اخلاق
بر مطامع مادی است میگويند مقصود از دنيای مذموم و مردود علاقه به دنيا و محبت به
دنياست ، دنيا بد نيست ، علاقه و محبت به
دنيا بد است ، مال و ثروت و مقام و قدرت و زن و فرزند بد نيست ، علاقه به اينها
و محبت به اينها بد است ، زيرا خود دنيا عبارت است از اين مخلوقات الهی به نام زمين و ماه و خورشيد و ستاره و جماد و نبات و حيوان
، عبارت است
از زن و فرزند و مال و ثروت و امثال اينها ، اينها همه
مخلوقات خدا هستند و خداوند در قرآن به همينها قسم میخورد ، اينها كه نمی تواند بد
باشد ، پس آن چيزی كه مذموم و مردود است علاقه و محبت به اين
امور است نه خود اين امور ، و همان علاقه
را بايد ترك كرد ، معنای اينكه دنيا را ترك كنيد يعنی علاقه
و محبت دنيا را ترك كنيد . اين بيان ، بيان خوبی است اما با يك توضيحی
كه در ضمن اشكال و جوابی عرض میكنم . اشكال اين است كه چه فرق
میكند كه بگوييم خود دنيا بد است و بايد رها كرد و يا آنكه بگوييم علاقه به دنيا و محبت دنيا
بد است ، زيرا همان طوری كه خود موجودات و مواد اين
جهان مخلوق
خدا هستند و از اين جهت مقدس اند و بدون حكمت به وجود نيامدهاند همين طور علاقهها و ميلها و غريزههايی هم كه در وجود انسان نسبت به اين موجودات هست
آفريده خداست و بدون حكمت نيست
، خدا ميل و علاقه به زندگی را در سرشت آدم گذاشته ، همان طوری كه در سرشت هر جانداری
گذاشته ، اگر اين ميل و علاقه نبود هيچ كس حاضر نبود به زندگی خود ادامه دهد و هيچ حيوانی به زندگی ادامه
نمیداد و از خود دفاع نمیكرد ، خداعلاقه به زن و فرزند را در دل آدمی قرار داده
برای آن كه نسل باقی بماند ، خداوند ميل به عزت و قدرت را در انسان قرار داده ، و همچنين ميل به كسب علم و ميل
به زيبايی و هر ميل ديگر كه در انسان هست . پس همچنانكه خود موجودات و مواد عالم را كه مخلوقات
خدايند نمیشود گفت بد است ، علاقهها و
ميلهايی كه در انسان نسبت به اين امور هست بد نيست ، و همان طوری كه هيچ عضوی از اعضای انسانی حتی يك مو
و يك رگ باريك تر از مو ، هيچ رشتهای و هيچ
نسجی در بدن لغو و بی حكمت نيست و هيچ عضو زائد در بدن نيست ، رشتههای روحی و علاقهها و محبتهای
روحی نيز همين طور است ، هيچكدام زائد
نيست ، هيچ ميل و علاقه زائد در روح نيست ، پس ترك دنيا به معنای ترك علاقه و محبت دنيا هم همان اشكالی را دارد كه ترك خود دنيا دارد ، اين اشكال . و اما جواب و توضيح : مقصود از اينكه میگويند
علاقه دنيا و محبت دنيا مذموم است ، آن علاقه و ميل فطری نيست ، آن
ممدوح است . در قرآن كريم اين علاقهها و محبتها به عنوان آيت و نشانه حكمت خداوند ذكر شده : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمة »). از آيات الهی اين است كه برای شما از جنس
خود شما جفت آفريد تا با آنها آرام بگيريد و شما را به يكديگر مايل و
علاقهمند ساخت . بعلاوه خود انبياء و اولياء از
اين محبتها بهرهمند و سرشار بودند و اين كمال آنها بود نه نقص آنها . پيغمبر اكرم
فرزندان خود را دوست میداشت ، و هم آن حضرت در
مورد زن و عطر و نماز میگفت : حبب الی من دنياكم ثلاث : الطيب و النساء و قرش عينی فی
الصلوش » . در اين
دنيا سه چيز را دوست میدارم ، بوی خوش و زنان و روشنی چشم در نماز . پس مقصود ترك اين علاقهها نيست . اگر واقعا آدمی پيدا شود كه هيچ احساسات و عواطفی نسبت به هيچ چيز و هيچ كس نداشته باشد ، دوستانی نداشته باشد ، بچههايش در نظرش مثل
بيگانه بلكه مثل چوب و سنگ باشند و فرض هم بكنيم فقط از آن جهت به آنها علاقه داشته باشد كه مخلوقی از مخلوقات خدا هستند ، اين كامل نيست ، ناقص
است . اگر ابراهيم كه حاضر شد فرزند خود را قربانی كند احساساتش نسبت به اسماعيل مساوی بود با احساساتش با يك گوسفند ، پس حاضر شدنش برای
فدا دادن ، كمالی محسوب نمیشود ، مساوی بوده با قربانی كردن گوسفندی ، و همچنين حضرت سيد الشهداء كه فرزندان و برادران و نزديكان خود
را در راه خدا فدا كرد ، اگر علاقه خاصی به آنها نداشت اين فداكاری اهميت
زيادی نداشت . مقصود اين نيست ، مقصود چيز ديگری است كه از خود
قرآن كريم
و همچنين از كلمات اميرالمؤمنين علی عليه السلام كه به مناسبت كلمات آن حضرت وارد اين بحث شديم
استفاده میشود . در سوره آل عمران میفرمايد : « زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و
القناطير المقنطره من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن الماب »( ) در اين آيه چند چيز از اموری كه مورد علاقه آدمی در دنياست نام برده شده : زن و
فرزند ، پولهای انباشته طلا و نقره ، اسبهای عالی كه مظهر جلال و حشمت اند ، چهار پايان و كشت و زرع ، و اين آيه در مقام انتقاد و مذمت هم هست ، دنيای مذموم و مردود را ذكر میكند ، چه چيز را مذمت میكند ؟ خود
اين امور را ؟ خود زن و فرزند و ثروت و اسب و زراعت را ؟ نه . علاقه و
ميل به اين امور را ؟ ، آن را هم نه ، پس چه چيز را ؟ دل خوش بودن و سرگرم بودن به اين امور را ،
راضی و
قانع بودن به اينها و غفلت كردن از ماوراء اينها را . " «
زين للناس حب الشهوات »" اين علايق در نظر اينها جلوه كرده و آنها را ربوده و از
خود بيخود كرده ، به اينها دلخوش و سرگرم اند و درباره غير اين امور فكر نمیكنند ، خيال میكنند زندگی
جز اين چيزی نيست ، دوست داشتنی غير از اينها نيست ، حد فكر و سطح اينها اين شده ( « ذلك مبلغهم من
العلم ») ( 2 ) . درباره
مرد عابدی كه به خاطر منافع مادی از اطاعت خدا سر پيچيد میفرمايد : " « و اتل عليهم نبأ الذی
اتيناه اياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين »
" داستان آن مرد كه آيات خود رابه او تعليم
داديم و او آنها را از خود جدا ساخت و شيطان او را دنبال كرد و او از گمراهان شد " « و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الی
الارض و اتبع هواه »" ( 1
) اگر ما میخواستيم او را بالا میبرديم با آن آياتی كه به او داديم ،
اما او
خودش را
به زمين و طبيعت چسباند و چنگالهای خود
را محكم بند كرد و تابع هوا و هوس خود شد . در سوره يونس میفرمايد :
« ان الذين لا يرجون لقائنا
و رضوا بالحيوه الدنيا و
اطمانوا بها و الذين هم عن اياتنا غافلون ، اولئك ماويهم النار بما كانوا
يكسبون »( آنها كه اميد و آرزوی ملاقات حق را ندارند و
به زندگی دنيا راضی و قانع و سرگرماند و به آن آرام گرفتهاند آنها به واسطه اعمال
مبتنی و بر آن طرز فكر اهل آتش میباشند . از مجموع اين آيات اين طور فهميده میشود كه
آن چيزی كه مذموم و مردود است از نظر دين ، سرگرم شدن به اين
امور و غافل
ماندن از خدا و آخرت است ، اخلاد و خود را به طبيعت بستن و
چسبيدن است ، راضی و قانع شدن و آرام گرفتن و اكتفا كردن است . پس اينكه میگويند " دنيای مذموم ، محبت و علاقه
به دنياست
" درست است اما به اين معنا ، به معنای دلخوش شدن و قانع شدن و اكتفا كردن و بازماندن از ماوراء اين علايق . توقف بر دنيا مذموم است ،پايين بودن سطح فكر
مذموم است ، اين جهت مذموم است كه علی عليه السلام
فرمود : « و انما الدنيا منتهی
بصر الاعمی » ( 1 ) . دنيا حد نهايی شعاع ديد آدم كور است . پس چه چيز بد است ؟ كوری ، نفوذ نكردن شعاع ديد از حجاب طبيعت به بالاتر ،
محدود بودن فكر به ماديات . قرآن كريم میفرمايد : « فاعرض عن
من تولی عن ذكرنا و لم يرد الا
الحيوه الدنيا ، ذلك مبلغهم من العلم » ( رويت را برگردان از آن كس كه از ذكر ما رو برگردانده
است و جز همين زندگی دنيا
غرض و هدفی ندارد ، اينها حد علم و سطح فكرشان همين است ، سطح فكرشان
پايين است . علاقه به
امور دنيا ، علاقه به زن و فرزند و مال و ثروت و جاه و قدرت ، سنت و فطرت
الهی است ، وسيله گردش و چرخش زندگانی اين جهان است ، اگر اين علايق
گرفته شود از بشر ، اجتماع انسانی
میخوابد ، ديگر نه برای
زندگانی دنيا زمينهای باقی
میماند و نه برای زندگی آخرت ، حركت زندگی و كمال زندگی و حيات آدمی متوقف بر آن علايق
است ، و اما سرگرم شدن به آن علايق و رضايت وقناعت و اكتفا كردن به آنها
نه تنها موجب پيشرفت و ترقی نيست ، موجب مزاحمت است ، موجب ركود و توقف است ، بشری كه جز اين علايق چيزی را نمیشناسد و واقف شده است بر اينها ،
حيوانی بيش نيست . پس زاهد و تارك دنيا كيست ؟ آن كسی است كه دنيا را به
حسب روح و مقامات روحی
خود طی كرده و به آخرت رسيده
است . گذشته از
اينكه [ موجب ] ركود و توقف و سكون است ، موجب خرابی خود
همين زندگی است . آيا گمان
میكنيد حرص هم میتواند دنيا را اداره كند ؟ آيا طمع قادر
است دنيا را به خوبی بچرخاند ؟ آيا خشم و شهوت قادر است به جهان نظم بدهد ؟ آيا شكم پرستی و زن
پرستی و پول پرستی و جاه پرستی كه همه اينها تعبيراتی است از دلخوش بودن و قانع بودن به زندگی دنيا و تمركز تمايلات
و ميلها در اين چيزها ، آيا اينها قادرند به بشر سعادت بدهند ؟ بشر وقتی زندگی دنيا را خوب اداره
میكند و مدينهاش مدينه فاضله میشود كه غلام و عبد دنيا نباشد ، اگر اسير علايق دنيا نبود ناچار آن موجودات را مسخر خود و تابع خود قرار میدهد ،
و اگر بنده شد و طوق عبوديت به
گردن انداخت [ تا ] او
زنده است
تابع امواج دريای خروشان طبيعت است . همه پستيهای اخلاقی از دروغ و ريا و تملق
و ظلم ، ناشی از
دنيا پرستی است و همه
فضايل عاليه انسانی معلول بی اعتنايی و زهد و عدم قناعت به زندگانی دنياست . آدم دنيا پرست و مادی نمیتواند شجاع باشد و گذشت داشته باشد ، نمی تواند عفت داشته باشد ،
نمیتواند حريت و آزادگی داشته
باشد . زاهد به معنای صحيح
كلمه نه به
معنای يك شخص ضعيف منفی كه در درون درجه دنيا پرستان زندگی میكند و
احيانا ريزه خور خوان آنها و طفيلی آنهاست ، بلكه بهمعنای مردی فوق درجه دنيا
پرستان است . كسی كه حد علم و سطح فكرش بالاتر از اينهاست ، از فراق دنيا نمیترسد ، از كم
و بيش شدن دنيا باك ندارد ، شجاع و با جرئت
میشود ، حريت و آزادگی پيدا میكند ، عفت و تقوا پيدا میكند ، گذشت و فداكاری پيدا میكند . فداكاران جهان خاصيت اول روحی شان اين بود
كه زاهد به معنای صحيح كلمه بودند . خود شخص مقدس اميرالمؤمنين علی عليه السلام كه مجموعهای از فضايل بشری بود ، عدالت و تقوا و شجاعت و
حريت و سخا
و كرم و وفا و مروت ، همه را جمع كرده بود چون در [ اعلی ]
درجه بی اعتنا به دنيا بود ، يعنی خودش را و
شرافت و كرامت نفس خود را از دنيا و ما فيها بالاتر میدانست . در وصيت به امام حسن میفرمايد :
" « و اكرم نفسك عن كل دنية و ان
ساقتك الی الرغائب فانك لن تعتاض بما تبدل من نفسك عوضا ، و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا ، و ما خير خير لا ينال الا بشر » خودت را از كارهای پست محترم تر و بالاتر بشمار ، احساس شرافت و بزرگواری را در خودت هميشه زنده نگه
دارد ، مطامع ممكن است به تو چشمك بزنند ولی تو اعتنا نكن كه اگر خودت را فروختی
و شخصيت اخلاقی و روحی خود را
از دست دادی
چيزی جای او را پر نخواهد كرد ، تمام دنيا يك طرف و شرافت روحی و كرامت عقلی و معنوی يك طرف ،
او با اين برابر نمیشود
، خود را بنده غير نساز كه خداوند تو را آزاد آفريده ، آن منفعتی كه از راه زشت كاری به دست بيايد
فايده ندارد . ايضا علی عليه السلام میفرمايد : " « الدنيا دار ممر لا دار مقر ، و الناس فيها رجلان : رجل باع فيها نفسه فاوبقها ، و رجل ابتاع نفسه فاعتقها » " ( 1 ) میفرمايد : دنيا به هر حال گذشتنگاه است و كسی جاويدان در او باقی نمیماند ، ليك مردم در اين
بازار دنيا كه میآيند و
عبور میكنند دو دستهاند : يك
دسته در اين بازار خود را میفروشند و اسير و محبوس میكنند ويك دسته ديگر خود را
میخرند و آزاد میسازند ، يك دسته از اين دنيا میروند در حالی كه هزار قيد
بندگی در گردن دارند و يك دسته میروند در حالی كه بنده هيچ كس جز خداوند نيستند
، نه بنده زرند ونه بنده سيم و نه
بنده شهوت
اند و نه بنده
غضب ، نه بنده
جاه اند و نه بنده مال ، آزاد و آزادهاند .
حقيقت زهد همين است .
*نصب و سرویس تجهیزات دوربین مدار بسته،دزدگیر اماکن،اعلام حریق و...